علیرضا خیلی پسر خوبی است و همه دوستش دارند. در ماه محرم علیرضا كوچولو دوست داشت كه در هیئت سینه و زنجیر بزند.
یك روز علیرضا با پدرش به مسجد رفته بود. او در مسجد دعا كرد كه پدرش برای او یك زنجیر بخرد. فردای آن روز پدر علیرضا كه دوست داشت پسرش در هیئت و مراسم مذهبی شركت كند، برای او یك زنجیر خرید و كنار تختخواب ...