هیزمشكن پیر توی جنگل مشغول تهیهی هیزم بود كه ناگهان صدای پرندهای رو شنید كه بالهاش زخمی شده بود و از پیرمرد هیزمشكن كمك میخواست …. پیرمرد به پرنده كمك كرد و پرنده هم قول داد تا در ازای كمك پیرمرد، بهش تخمِطلا هدیه بده!
چیه و چرا یه پرنده توی بالكن همسایه دیدن كه توی قفس بود… اونا از اینكه پرنده توی قفس بود، خیلی ناراحت شدن و دلشون میخواست كه پرنده رو آزاد كنن. كتاب هم براشون داستان تخممرغ طلایی رو تعریف كرد. ...