روزگاری روزگاری لقمان حكیم در خدمت خواجه ای بود. خواجه دستور داده بود لقمان حكیم غذای او را پیش از او بچشد.
روزی یكی از دوستان خواجه خربزه ای را برای خواجه آورد به این امید كه خواجه به او هدیه ی ارزشمندی بدهد. مرد بهترین خربزه ی باغ خود را برای خواجه آورده بود. خواجه یك قاچ از خربزه را به لقمان داد. ...