پریسا كوچولو برای تعطیلات پیش مادر بزرگش آمده بود. مادربزرگ ساعت قدیمی و بزرگی داشت كه مدتی بود به خوبی كار نمی كرد.
یك روز پریسا از مادر بزرگ پرسید ساعت چنده؟ و مادر بزرگ به ساعت نگاه كرد و با تعجب دید ساعت هنوز دوازده ظهر است و بلند گفت فكر كنم ساعت خوابیده. پریسا حسابی خندید و از خنده او مادر بزرگ هم خندید ...