ستاره كوچولو توی یك روستای قشنگ و سر سبز زندگی میكند. ستاره خانم هر روز صبح بعد از بیدار شدن و صبحونه خوردن توی حیاط می رفت تا بازی كند و خیلی دوست داشت همیشه به همه كمك كند...
یك روز ستاره كوچولو صدای گریه ایی را شنید و به دنبال صدا رفت و بعد گربه كوچكی را دید كه پایش زیر سنگی گیر كرده. مادر ستاره مهربان با كمك ستاره بچه گربه را نجات داد. گربه مدام میو میو می كرد و دور ...