یه انار سرخ بود كه روی شاخه نشسته بود. یه كلاغ هم بود. یه شاعر هم یه شعر گفت. شعرش رو بشنویم.
انار سرخ رو شاخه همسایهی كلاغه نوك میزنه به لپاش كرده اونو كلافه فریاد كشید جیغوداد وای وای از دست كلاغ سوراخ سوراخم كرده هیچ كسی نیست توی باغ! باد اومد و هلش داد از روی شاخه ...