سنجاقك داستان ما در جنگلی زندگی می كرد و از همه چیز می ترسید. از هر صدایی و حركتی می ترسید. خود سنجاقك از این وضعیت خسته شده یود و تصمیم گرفت كه به خودش كمك كند.
توی جنگل خرگوش باهوش و زیركی بود و سنجاقك برای كمك گرفتن به پیش او رفت. خرگوش به سنجاقك گفت تو همیشه باید بدانی كه خدا مراقب ماست و همیشه به خودت بگویی كه از هیچ چیز نمی ترسی. داستان" سنجاقك ترسو" ...