خبر اومده كه پدرم بهزودی از جبهه برمیگرده. من هم میخوام وقتی برگشت، این شعر رو براش بخونم.
آن روز شیشهها را باران و برف میشست من مشق مینوشتم پروانه ظرف میشست وقتی كه نامهات را مادر برای ما خواند باران پشت شیشه آرام و بیصدا ماند در آن نوشته بودی حال تو خوبِ خوب است گفتی ...