خوشحالیم كه امسال تابستون بازهم كنارتونیم و این كلاسهای تابستونی توی مدرسهی امید برگزار میشه تا ما با آرش، پارسا، محمدرضا، امیرعلی و خانم معلم مهمون، خونههای باصفاتون بشیم. یك، دو، سه، زنگ مدرسه... .
امروز توی مدرسهی امید آرش زمین میخوره و خیلی دردش میگیره و میگه: دستم خیلی درد میكنه! وای! خانم كیفم هم پاره شده! آی خانم زانوم هم میسوزه! امیرعلی میگه: خانم نكنه خون بیاد! من میترسم! خانم ...