كنار رودخانه ایی حلزون كوچكی در گلبرگ گلی زندگی می كرد. هر روز صبح حلزون بعد از بیدار شدن و دست و رو شستن صدف خودش را در می آورد و به گردش می رفت.
همه حیوانات بجز حلزون با هم دوست بودند و فقط حلزون با كسی دوست نبود. یكی از روزها كه حلزون صدفش را در آورده بود، صدفش گم شد. حلزون همه جا را دنبال آن گشت اما نتوانست صدفش را پیدا كند. داستان"صدف ...