بازیهای بچهها در سالهای گذشته، بیشتر شكلِ گروهی داشت، ولی این بازیها كمكم فراموش شدن. توی این قصه، خالهنوشی از بازیهای زمان مامان و باباها برای بچهها میگه.
مریم كوچولو عاشق بازی كردن بود، ولی دلش میخواست وقتی بازی میكنه مامان و بابا هم همراهش بازی كنن. یه روز جمعه كه بابا خونه بود، مریم از مامان و بابا خواست كه باهم بازی كنن. همون موقع بابا پیشنهاد ...