سلام به شما دوستای خوبم. چطورید بچهها؟ میخواییم یه كتاب داستان بشنویم از زندگی ماشین كوچولویی كه تو یكی از خیابونهای شلوغ شهر زندگی میكنه.
ماشین كوچولو همینجور كه توی یه خیابون شلوغ رانندگی میكرد، چشمش خورد به جوجه كوچولو، دوست قدیمیاش. وایستاد و باهاش احوالپرسی كرد. جوجه طلایی گفت دارم میرم مهدكودك، دیرم شده، من رو میرسونی؟ ...