مرجان كوچولو چهار ساله بود و یك عالمه اسباب بازی داشت. مرجان كوچولو خواهر و برادر نداشت و خیلی دوست داشت یك همبازی داشته باشه.
مرجان هر وقت حوصله اش سر می رفت از مادرش خواهش می كرد كه به خانه خاله برای بازی با دخترش بروند. یك روز خاله به خانه آنها زنگ زد وگفت كه برای ناهار به خانه آنها می آیند. داستان"عروسك های مرجان ...