پدرم پیوسته خنده بر لب دارد خنده حتی وقتی كه غم و تب دارد سینه اش نیزاری است كه پُر از اسرار است در سكوت سبزش حرف ها بسیار است...
پدرم پیوسته خنده بر لب دارد خنده حتی وقتی كه غم و تب دارد سینه اش نیزاری است كه پُر از اسرار است در سكوت سبزش حرف ها بسیار است ظرف تنگ دل او، مثل اقیانوس است عشق چون مروارید در دلش محبوس است ...