سلام به شما دوستای قشنگم. بیایین باهم یه داستان قشنگ بشنویم از زبون یك اتوبوس پیر مهربون.
خانم شهردار صدای بوق گوشخراشی رو شنید و چشمش به نامهی روی میزش افتاد. نامه از طرف یك اتوبوس پیر بود. دهن خانم شهردار از تعجب باز موند. اتوبوس پیر دلش خیلی گرفته بود، حسابی دردودل كرد و درآخر درخواست ...