فروغ كوچولوی داستان ما دوست نداشت كه لباس های گرم بپوشد و با همان لباس های فصل گرما توی حیاط می رفت و بازی می كرد.
مادر فروغ كوچولو به زور لباس كاموایی تن دخترش كرد اما همین كه مامان و بابا از او دور شدند فروغ لباسش را در آورد و كم كم مریض شد و سرما خورد. فروغ خیلی ناراحت شد كه دیگر نمی توانست بازی كند و مجبور ...