شعری برای یه رزمندهی فداكار؛ كسی كه با وجود خستگی به فكر همسنگرانش بود.
یك شب صدایی آمد از پشت سنگر انگار رفتم كه من ببینم آن كیست پشت دیوار با احتیاط و آرام وقتی سرك كشیدم شرمنده گشتم از خود از صحنهای كه دیدم ادامه دارد ...