«هدی» و «عزیزجون» مشغول صحبت كردن با هم هستن. هدی برای عزیزجون تعریف میكنه كه چند روزیه نظافتچی محترم مدرسهشون بیمار شدن و نمیتونن مدرسه رو تمیز كنن؛ به همین دلیل، بچههای مدرسه تصمیم گرفتهن تا زمانی كه ایشون حالشون خوب بشه... .
این داستان با زبانی ساده و روان به كودكان یاد میده در زمانی كه نمیتونن تصمیم درستی برای تقسیمِ كارها بین همدیگه بگیرن، میشه از قرعهكشی استفاده كرد؛ همچنین خداوند، توبهی توبهكنندهی واقعی رو ...