صدای گریه های ذوالجناح است كه می پیچد میان دشت خون رنگ دو چشمش زمزم اشك است انگار سرش را می زند بر سینه ی سنگ...
صدای گریه های ذوالجناح است كه می پیچد میان دشت خون رنگ دو چشمش زمزم اشك است انگار سرش را می زند بر سینه ی سنگ به روی شانه های زخمی خود پریشان كرده بال خونی اش را تنش را می كشد بر بستر دشت میان ...