همین دیشب كه خوابیدیم كسی آهسته بر در زد
همین دیشب كه خوابیدیم كسی آهسته بر در زد و من خندیدم و گفتم: پدر آمد پدر آمد دو چشم مهربانش را خودم از لای در دیدم چراغ خانه روشن شد من او را خوب بوسیدم به او گفتم كه حال ما كمی از دوری ...