كفش من بند نداره. میره پیش كرم خاكی و ازش میخواد كه بندش بشه، ولی نمیشه. شعرش رو بشنوید.
یكی بود، یكی نبود زیر گنبد كبود كفشی بود كه بند نداشت بندای بلند نداشت رفت و رفت به خاك رسید یه دونه كرم خاكی دید گفت: تو بند من می شی نازت كنم؟ وقتی كه خسته می شی بازت كنم؟ كرمه گفت: ...