سوت قطار پیچید در گوش دشت و صحرا توی قطار بودند مادربزرگ و پریا
سوت قطار پیچید در گوش دشت و صحرا توی قطار بودند مادربزرگ و پریا آن روز بود روزی از روزهای پاییز دل های زائران بود از اشتیاق لبریز سوت قطار انگار با دشت حرف می زد: چیزی نمانده دیگر ...