خانه كوچكی بود كه با آجرهای صاف و منظم ساخته شده بود. توی آن خانه دختر كوچكی به نام سمیرا هم زندگی می كرد. بین آجرهای آن خانه مدتی بود بحث پیش آمده بود.
آجر كوچولویی بود كه با دیدن فعالیت دیگران ناراحت می شد و فكر می كرد فایده من چیه؟ چرا همه مشغول كارهای مفید هستند در حالیكه من بی كار نشسته ام. دوستان آجر كوچولو هم نمیدانستند فایده و وظیفه آنها ...