پرطلا بیاحتیاطی كرده دست به گاز و كبریت زده. وای وای! نكنه بالش سوخته!
پرطلای قصهمون بیدار شد از خواب ناز صبحشو با یه لبخند دوباره كرد آغاز گل كاكلی خونه نیست رفته كه نون بگیره پرطلا جون گرسنه است خیلی بهونه گیره تو یخچالو نگاه كرد پنیر بود و مربا یه لقمه ...