دوباره فصل بهار اومده بود و قاصدكهای كوچولو با وزش هر باد تكون میخوردن. دیگه وقتش بود كه با باد پرواز كنن و برن به سفر. قاصدك قصهی ما چمدونبهدست منتظر یك باد قوی بود كه بتونه بره به آسمون و به این طرف و اون طرف سر بزنه... .
در این كتاب، نویسنده بهكمك قاصدك دختر كوچولو رو از حال مادربزرگش باخبر می كنه. بچهها، ما همیشه باید حواسمون به بزرگترها باشه و از وجود و بركتشون استفاده كنیم.