وین و ویلا دو تا داركوباند. آنها با هم دوستاند و در فصل تابستان فقط بازی كردند و خوردند و خواندند... ناگهان تابستان تمام شد.
آنها تندتند كلی توت جمع آوری كردند تا برای پاییز و زمستان خوراك كافی داشته باشند، ولی كمكم توتها هم تمام شدند. وین و ویلا خیلی نگران بودند. برای همین تصمیم گرفتند تا پرواز كنند و پیش خورشید بروند... ...