لك لكی بود كه برای حیوانات جنگل داستان تعریف می كرد و هر روز حیوانات زیادی برای شنیدن داستان هایش جمع می شدند.
در بین این حیوانات گنجشكی بود كه هر روز برای شنیدن داستان می آمد ولی تا خاله لك لك شروع می كرد به تعریف داستان، گنجشك كوچولو می خوابید تا اینكه یك روز از روی شاخه افتاد روی شاپرك و گل سرخ و هر سه ...