یكی بود یكی نبود نزدیك جنگلی بزرگ كلبه ای بود كه زن و شوهری به همراه دختر و پسرشان در آن زندگی می كردند.
روزی آنها از خانه بیرون می روند و دخترشان به آنها قول می دهد كه از برادرش نگهداری كند اما تا از كلبه بیرون رفتند دختر، برادرش را بیرون می برد تا بازی كنند. اما دخترك حواسش پرت شد و برادرش را گم كرد. ...