زن و شوهر مهربانی بودند كه آرزو داشتند صاحب فرزندی شوند. روزی درویشی اناری به آنها داد و گفت هر كدام نیمی از آن را بخورند. نیمی از انار را زن و نیم دیگرش را كلاغی برد و خورد. بعد از مدتی آنها صاحب پسری شدند كه نیمی انسان و نیمی كلاغ بود...
داستان آغالتو، قصه ای است زیبا كه خانم مریم نشیبا همراه با نوه اش (گلاب)، برای كودكان تعریف می كنند. این داستان درباره ی پسر مهربانی به نام آغالتو است كه نیمی از بدنش انسان و نیم دیگرش كلاغ بود. ...