یه گوشهی باغ قشنگ، كنار حوض آبی، یه بوتهی گل صورتی بود؛ یه بوته پُر از غنچههای كوچولو. اون غنچهها منتظر بودن كه خورشیدِ خوب و گرم بیاد و به اونا بتابه. ابر خوب و سفید، مثل پنبه بیاد و به اونا بباره تا خاك جون بگیره و ... .
كودكان با شنیدن این داستان یاد میگیرن كه در فصل زمستون گیاهان برای مدتی به خواب زمستونی میرن و استراحت میكنن؛ رشد اونا كُند و در برخی موارد متوقف میشه، اما در فصل بهار دوباره شاداب و باطراوت ...