در زمانهای قدیم كنار یك رودخونه پیرمرد مهربونی با پسر چوبی اش زندگی می كرد. پیرمردهمیشه دوست داشت كه یك پسر داشته باشد.
یك روز پیرمرد، عروسك چوبی ایی درست كرد و اسمشو گذاشت پینوكیو.پیرمرد پینوكیو رو به جای پسرش قبول كرد. پینوكیو خیلی شیطون بود و همیشه كارهای عجیب و غریب می كرد. پینوكیو یه دماغ چوبی بلند داشت كه اصلا ...