شادی دخترك مهربونی بود كه حوصلهی هیچ كاری رو نداشت. چون همون روز پدربزرگش برگشته بود خونهشون؛ آخه خونهی پدربزرگ توی یه شهر دیگه بود و شادی نمیتونست هربار كه دلش بخواد بره اونجا و ببیندش... .
كودكان با شنیدن این داستان یاد میگیرن كه برای هر موضوعی، اوقات خودشون و خانوادهشون رو تلخ نكنن و با فكر و پیدا كردن راهحل مناسب، مشكلشون رو حل كنن. با این كار روحیهای خوب و لبی خندون خواهند داشت.