كنار یه باغ بزرگ یه دیوار كهنه و قدیمی بود. توی این دیوار یه آجر كوچولو و قرمزرنگ بود به نام «آجرگلی». آجرگلی از اینكه توی یه دیوار بشینه و بیكار این طرف و اون طرف رو نگاه كنه، خیلی خسته شده بود... .
كودكان با شنیدن این داستان میآموزن كه هر چیزی حتی اگه به نظر بیفایده میرسه، میتونه یك روز فایدههای زیادی داشته باشه. همچنین این داستان مفاهیم «مهربانی كردن» و «یاری رساندن» رو هم به كودكان ...