از وقتی اومدیم داخل چادرها توی اردوگاه، دلم برای پختن و خوردن بیسكوییت شكلاتی تنگ شده..
مثل اینكه آقا عصام میخواد آوارهای روی مغازه اش رو برداره، گفته اگه بهش كمك كنیم توی مغازه آرد و شكر هست و من میتونم به آرزوم كه پختن بیسكوییت شكلاتی هست، برسم.