آهو كوچولویی به نام «حنایی» با پدر و مادرش توی جنگل زندگی میكرد. یه روز كه دوستای حنایی اومده بودن دنبالش تا برن و بازی كنن، مادر حنایی یواشكی بهشون گفت كه امروز تولد حناییه، ولی خودش نمیدونه و میخوان غافلگیرش كنن... .
كودكان با شنیدن این داستان یاد میگیرن كه داشتن بزرگترهای خوب و دوستای مهربون چقدر ارزشمنده و باید قدرشون رو دونست.