روزی یك باز شكاری كه زخمی شده بود در كنار مرغی خانگی به زمین افتاد. مرغ خانگی خواست به باز شكاری كمك كند.
اما باز شكاری كمكش را رد كرد و به او گفت كه تو موجودی بی وفا و قدرنشناس هستی. مرغ تعجب كرده بود و پرسید دلیل این حرف تو چیست؟ باز شكاری گفت: آدم ها از تو نگهداری می كنند. به تو آب و دانه می دهند ...