بچهها، میدونستین كه بارون مزرعهی گندم رو سیراب میكنه؟
باران نمنم بود وقتی كه میبارید جاری شد و شد رود تا خوشهها را دید آواز او پیچید در گوش گندمزار هر دانه، باران خورد شد خوشهای پربار یك روز داغ داغ آن خوشهها نان شد همراه نان، باران ...