علی اصلا دلش نمی خواست بخوابد.
یك روز همه ی اعضا خانواده خوابیده بودند. فقط علی بیدار بود. ناگهان خواب از راه رسید و یكراست رفت توی چشم علی كوچولو. علی كه خوابش گرفته بود خیلی عصبانی شده بود. خواب به او گفت كه من توی چشم تو ...