آقا تلفن روی یك میز زندگی می كرد. میز در یك اتاق بود.
به جز مادربزرگ بقیه ی افراد خانواده صدای تلفن را دوست نداشتند. چون مادربزرگ گوشش سنگین بود. مادربزرگ همیشه منتظر صدای زنگ تلفن بود تا خبرهای خوش بشنود.