بیلی پسر خوش اخلاقی بود ولی همیشه حوصله اش سر می رفت.
بیلی حوصله اش سر رفته بود. به حیاط رفت و شروع به توپ بازی كرد. بیلی توپ را به در و دیوار می زد. مادرش ناراحت شد و گفت: بیلی! برو به اتاقت سر و صدای تو مرا اذیت می كند. بیلی به اتاقش رفت و شروه ...