مینا دختر منظم و خوبی بود.
مینا یك شب بعد از این كه قصه ی مادرش را شنید خوابش نبرد. رفت تا با خواهرش نرگس بازی كند. نرگس خوابش می آمد. مینا دلش می خواست با نرگس بازی كند ولی نرگس خوابش می آمد ...