مینا یه تنگ داشت و سه تا ماهی داشت
مینا رو هر چیزی یه اسمی می گذاشت اون می تونه كه چشماشو ببنده از ته دل بخنده مینا سه تا ماهی داشت یه روز نشست ماهی ها رو نگاه كرد اسم شونو یكی یكی صدا كرد ...