مرد كفاشی بود كه شاگردی داشت. شاگرد او هر روز كوزه ای را به چشمه می برد و برای استادش آب می آورد.
مرد كفاش هم هم روز پیش از آن كه شاگردش به چشمه برود او را حسابی تنبیه می كرد و به او می گفت: آهای پسر موتظب باش كه كوزه را صحیح و سالم ببری و پر از اب برگردانی. همسایه های كفاش كه این موضوع را ...