زهرای داستان ما دوست داشت به همه كمك كند و صبح ها كه پدر و مادر سر كار می رفتند زهرا پیش پدر بزرگ ومادر بزرگ در طبقه پایین می رفت.
یك روز مادربزرگ تصمیم گرفت برای زیارت به مشهد برود و پدر بزرگ تنها شد . روزها زهرا و پدر بزرگ با هم به پارك می رفتند و كتاب می خواندند و كلی با هم خوش می گذارندند و زهرا سعی می كرد جای خالی مادر ...