عده ای بازرگان در راه استراحت می كردند كه به یك دزد می رسند.
دزد كه مردی قوی و ترسناك بود به اموال بازرگان ها نزدیك شد تا دزدی كند. اما نگهبان ها همه جا مراقب بودند. دزد تصمیم گرفت به طویله برود و یك اسب بدزدد. شیری هم از جنگل فرار كرده بود به طویله آمده ...