زن فقیری با دختر و پسر كوچكش در دهكده ی دورافتاده ای زندگی می كرد.
در دهكده گفته می شد كه ببری خود را به شكل آدمیزاد در می آورَد و وارد خانه ها می شود. او به بچه ها گفت كه در را به روی هیچ كس باز نكنند. روزی مادر داشت از كار به خانه برمی گشت كه هوا تاریك شد. ...