توپی بود كه گوشه مغازه ای افتاده بود و هیچ كس برای بازی با او نمی آمد.
توپ كوچولو تصمیم گرفت خودش راه بیفتد و كسی را برای بازی پیدا كند. توپ كوچولو پیرزنی را دید و جلو رفت و گفت خانم شما توپ نمی خواهید؟ پیرزن گفت نه. توپ دوباره راه افتاد و رفت و رفت و رفت تا كسی را ...