مرد فقیری در كشور لیتوانی زندگی می كرد. او از دار دنیا فقط یك خروس داشت.
اما خروس این مرد فقیر می توانست حرف بزند. مرد غروب ها با خروسش درد و دل می كرد. او به خروسش گفت: من برای یك لقمه نان باید صبح تا شب كار كنم. اگر جای بهتری سراغ داشتم هر چه زودتر از اینجا می رفتم. ...