در یك شهر بزرگ یك عالمه آدم های جور و واجور زندگی می كردند.
این آدم ها همگی باید غذا می خوردند. چون گرسنه می شدند. بین همه ی این آدم ها یك بچه ی كوچولو بود به نام سارا. سارا انگار اصلا گرسنه اش نمی شد. مادرش هر غذایی درست می كرد او نمی خورد. فقط و فقط ...