زمستان داشت می رفت كه ننه پینه دوز به باغ و دشت رسید.
ننه پینه دوز برای گل ها لباس های رنگی می دوخت. او خیلی خوشحال بود. گل ها هم دور تا دور او جمع می شدند و هر كدام یك سفارش می دادند. ننه پینه دوز هم می گفت: چشم چشم برای همه ی شما لباس می دوزم. ننه ...